WE ARE MAKING HISTORY NOW

Standard
Soriya Pic

Soriya Eath

This time I introduce Ms. Soriya Eath.  Soriya is a poet, activist, photographer and a very hardworking student.  I have known Soriya for years now. She enjoys helping women and children. As soon as she heard I have been working with an organization that helps people in need and offers a variety of programs for children, she requested to volunteer. Since then she has been volunteering and helping students of different ages, nationalities, regions, and those who speak different languages at home. Every day after school these students come to one place to improve their grades and to learn new skills. Soriya is one of the volunteers that helps them with their homework.

Soriya is a twenty-year-old pursuing a Bachelor degree in Social Work at George Mason University. She is both a full-time student and an employee for George Mason University.  Not only is she a Swim Instructor for the Aquatic and Fitness Center, but also a Bookseller at the Fairfax Campus Bookstore. On her spare time, she enjoys volunteering for a variety of organizations that advocate for individuals who are living in poverty. Here is a list of volunteer services Soriya has devoted her time into making a change:

  • Participated in the Turkey Drive and went from door to door handing out food boxes to families.
  • Signed up as an active volunteer of FACETs, a non-profit organization that helps people in the Fairfax region who are in poverty, where she continues to provide photography services for their charity events. Additionally, she is a tutor for the Education and Community Development program, where she spends her time helping elementary school kids with their homework.
  • Served evening meals to homeless men with the Central Union Mission in Washington D.C.
  • Volunteered for many Rise Against Hunger events where she helped pack food to be shipped out to 74 Third World countries.

Recently, Soriya has started a nonprofit photography service. She is accepting donations to better the lives of Cambodian children and the elderly who are living in poverty. She is planning to visit her father in Cambodia during the winter break and take advantage of her stay there to distribute clothing and apparel, toys, school supplies, and much more to people in need.

As a Cambodian-American, she has seen the effects of poverty when she visited her home country during family trips in the summer. She witnessed children begging tourists to buy their handmade souvenirs that were less than a dollar; to a larger population of citizens without the strength to speak up for themselves due to their low economic and education status. Soriya is exasperated by the continuous cycles of poverty. She is determined to find means in improving the lives of many who stand vulnerably against the rest of the world.

Other than that, Soriya enjoys going on adventures and sharing her fun to the world with the help of her camera. She enjoys the outdoors, especially the beach and has a deep love for nature. She is goofy and comedic and she always try to make people laugh. Soriya’s favorite word is baklava, because it sounds funny.

Dear Soriya, we [Afghan women] are very proud of you and thank you for helping some Afghan-American students with their homework in northern Virginia.

 

 

 

 

One of the written poems of Soriya Eath called Human Suffering

 

Thrilled by the attention

Infamous and damned in enteral detention

With bloody hands responsible for the deaths

Murdering and taking innocent lives’ breaths

 

Shivers slither through their snake-like spine

Evil enters with no remorse

What laws of religion, is one to bind

When God is not there to enforce

 

Blood oozing down a fragile body

Killing seems to be just their hobby

Whimpers of weakness surrendering in tears

The war seems to be endless in years

 

Few think its fate, but who is one to dictate

Immune by the news, only expressing opinions of our views

The sound of a cry should not be the last goodbye

Although there will always be strife, it defines the meaning of life

 

 

 

 

 

Best regards,

Alaha Ahrar

 

تاریخ زندۀ زنان افغان

Standard

دیانا فرحت

دیانا فرحت تصویر

یکتن از بانوان کارکن و بسیار زحمتکش یکه از اثر کوشش های خود توانست مسیر زنده گی خویش را تغیر دهد

دیانا جان در ولایت بدخشان چشم به جهان گشود دوره مکتب تا لیسه را درهمین ولایت به پایان رساند. بعد از ختم مکتب باسپری نمودن امتحان کانکور در دانشگاه کابل دانشکده زراعت کامیاب شد

قبل از آمدن به کابل این بانو فعالیت های اجتماعی خویش را در بخش مطبوعات از ولایت خود در بخش رادیو محلی آغازنمود و بعداً در جریان ادامۀ تحصیل همچنان در رادیو و تلویزیون های خصوصی فعالیت مینمود

دیانا جان بعد از ختم دانشگاه فعالیت خود را در مسلک خود یعنی زراعت در پروژه ملی باغداری و مالداری وزارت زراعت NHLP آغاز کرد که تا فعلاً با این ارگان همکار است

این بانوی توانا بنابر علاقه که در رشتۀ مطبوعات دارد، مطبوعات را ترک نکرده، تا حال با یکی از تلویزیون های خصوصی همکاری مینماید

همچنان نماینده یکی از نهاد های خیریه مقیم هالند  که در بخش کمک های بشر دوستانه در افغانستان فعالیت میکند، میباشد.

این بانو نیز فعالیت های مدنی متفاوت چشمگیری داشته است ازجمله حمایت از نیروهای امنیتی حمایت از اطفال بی بضاعت حمایت از زنان میباشد

دیانا جان از این که شما از بین صدها تن دختران بدخشان خود را برای تحصیل به کابل رسانده و سپس تحصیلات تان را ختم نمودید،  قابل قدر است.  کامیابی هایتان برایتان تبریک و  تهنیت میگوییم

ما همه آرزو مینماییم سایر فامیل های دیگر افغان برای دختران شان در تمامی ولایات افغان اجازۀ کسب علم و دانش را دهند تا تمامی اولادهای  شان خود کفا شده به خویش و دیگران مصدر خدمت گردند

با احترام

الهه احرار

 

تاریخ زندۀ زنان افغان

Standard

پروین رحمتی

پروین رحمتی

پروین رحمتی

دوستان گرامی سلام

اینک از کاری ها فرهنگی و ادبی یکتن از شاعره های نخبه و شیرین کلام زبان های دری و پشتوی افغانستان پروین جان تقدیر و تحسین مینماییم

خانم پروین جان رحمتی در ضمن شاعره بودن، خبرنگار و گویندۀ برنامه های تلویزیونی و از جملۀ فعالین رسانه یی کشور عزیز مان نیز میباشد که سالهای متمادی در خانه های مردم روی پرده های کوچک تلویزیون مردم خویش ظاهر گردیده است. بر بعلاوۀ گویندگی، تهیه کننده برنامه های تلویزیونی بوده و از فعالین حقوق بشر نیز میباشد

خانم رحمتی مدت 8 سال گوینده گی برنامه های خبری تلویزیون ملی کندز را به عهده داشت و منحیث فعال حقوق بشر و حقوق زن در نهاد های معتبر ملی و محلی مانند کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، انجمن زنان کندز و گزارشگر برنامه های تعلیمی موسسه تعلیمات ابتدایی برای افغانها فعالیت نمود. خانم رحمتی مدتی به عنوان معاون بخش نظارت و بررسی از تخطی های حقوق بشر در دفتر ساحوی زون شمال شرق کمیسیون مستقل حقوق بشر در کندز، و چندی هم به صفت معاون انجمن ادبی زنان کندز خدمت کرد. خانم رحمتی به این همه اکتفا نکرده و برای خدمتِ بیشتر به مردم و جامعۀ خود، به صفت معلم زبان دری نیز در مکتب لیسه عالی بی بی عایشه صدیقه در ولایت کندز، به دختران نوجوان و جوانِ شهر خود، بهنویسی را تدریس نموده است

خانم رحمتی به پاس خدمات شایان و فعالیت های موثر و مفیدش در عرصه های حقوق بشر، ترویج فرهنگ پسندیده و تبدیل ناهنجار ها به هنجار های اجتماعی؛ کار و تلاش اش برای آموزش و پرورش بهتر، و اطلاع رسانی تاثیرگذار از جانب والی وقت کندز و کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان مورد تقدیر و تحسین قرار گرفته لقب و تقدیرنامه بهترین مادر و بهترین زن را از آنِ خود کرد

خانم رحمتی جهت خدمت صادقانه و تبارز شجاعت در عرصه های کاری خویش، تقدیر نامه شجاع ترین خانم مطبوعاتی در زون شمالشرق را نیز از جانب رياست تلويزيون و رياست اطلاعات و فرهنگ ولايت كندز بدست آورد. او تحسین نامه بهترین مطبوعاتی را از جانب فدراسیون ورزشی کندز و تقدیر نامه بهترین کارمند خدمت رسانی را از جانب مقام ولایت تخار نیز دریافت نمود

خانم رحمتی بعلاوه کار در نهاد های معتبر ملی، در سطح بین المللی نیز با نهاد های مانند رادیو اف ام پاور 99، تلویزیون خیبر نیوز، ام تی ان موبایل و ماهنامه پیغام ایفای وظیفه نموده است.  خانم رحمتی در نتیجه جنگ های خانمانسوز در ولایت کندز شوهر خود را از دست داد و بعد از مهاجرت به پاکستان نیز انتظار کمک و یاری ننشست و به فعالیت های رسانه یی اش ادامه داد. خانم شجاع و قهرمان در دیار مهاجرت و دشواری های آن بدون تکیه گاه و با داشتن شش فرزند چنان با شجاعت و متانت در عرصه فعالیت های فرهنگی و رسانه یی اش درخشید که تحسین نامه بهترین گوینده را از جانب سفارت افغانستان در پاکستان؛، تقدیرنامه بهترین مطبوعاتی در میان مهاجرین ِ چند کشور در پاکستان و تقدیر نامه بهترین مطبوعاتی را از جانب وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان بدست آورد

پروین رحمتی بعد از مهاجرت به امریکا، در مجالس و گردهمایی های فرهنگی و ادبی افغان ها در ایالت ویرجینیا زبانزد شد و دیری نگذشت که در برنامه های ادبی، فرهنگی و مجالس رسمی نهادهای افغان های مقیم ایالت ویرجینیا و واشنگتن دی سی به گویندگی پرداخت و رویهمرفته در جامعه افغان های مهاجر در امریکا، جای خودش را ساخت

پروین رحمتی با سعی و پُشت کار و ادامه فعالیت های رسانه یی اش در امریکا، تقدیرنامه بهترین و فعالترین زن را در سال 2014 میلادی از جانب سفارت کبرای جمهوری اسلامی افغانستان در واشنگتن دی سی دریافت کرد

پروین جان رحمتي تا نيمه ماه فبروي سال روان به عنوان رئیسه کمیته نشرات افغان اکادمی و مسوول ماهنامه پیغام در امریکا خدمت مینماید

افغان اکادمی نهاد علمی و فرهنگی معتبر در امریکا است که در زمینه فراهم آوری خدمات اجتماعی، تعلیمی، اقتصادی، ادبی، فرهنگی و دینی برای افغان های مقیم در این کشور مهیا، طئ دو دهه اخیر فعالیت های چشمگیری را انجام داده است

پروین جان رحمتی فارغ دانشکده ژورنالیزم دانشگاه کابل است و دارای سه پسر و سه دختر می باشد

پروین جان رحمتی،  ما زنان افغان شما را مایه افتخار فرهنگ، هنر و ادبیات افغانستان میشماریم

نمونۀ اشعار خانم رحمتی

هجران

پځوانی کی رنګ ژړ شو خدايه دهغه ستا رضا ده

ما منلي دی په سترګو فیصله دی د درګاه ده

په نصیب می ښادی نشته تل غمونه دی او زه یم

څوک به خاندی خوشحالی کا خو زما برخه ژړه ده

نارک زړه می د رحمت په ارمان هسي رنګ سوزیږی

د شهید وارثان ژاړی یو دغم دکه فضا ده

ته زما د زړه بلبل وی او امین د پاکی مینی

پتی سترګی رانه لاړی له هر چا پاتی دنیا ده

که ته نه یی زه به ستا په پت کی پایم خفه نشی

وایم ته زما مجنون یی د ناصر مور دی لیلا ده

دا دنیا دمحبته پیدا شوی داسی کیږی سپلنی شوم

څوک اوبه څکی په جامونه چاته جوړه کربلا ده

کاشکی دواړه سره یو وای همسفر وای تنها نه وای

دهجران په لمبو سری ستا وصال می تمنا ده

(پروین) ستا د رحم هیله کړی رحمانه رحم وکړه

چه ګم راه درنه نشی په آزمون کی مبتلا ده

پروين

دو شب ۱۳۸۴-۱۲-۱۰

😥😥😥😥

امشب به ياد كشور افغان گريستم

يعني به ياد سنگر شيران گريستم

آواراه از هواي بهارينه وطن

در بيشه هاي سرد زمستان گريستم

از ظلم حاميان سياهي و سفلگي

شام و سحر نخفتم و نالان گريستم

بر كشتزار سوخته آرزوي خويش

خونين جگر به شيوه باران گريستم

مانندي يك قناري زنداني در قفس

سر زير پر نهادم و پنهان گريستم

با قلب خون چكان و دل دغدار خوبش

بر حال زار ملت افغان گريستم

فرياد من به گوشي اميري نميرسد

بر قطره قطره اشك يتيمان گريستم

ديگر مخور فريب ز اهريمن وطن

بر حال تو ضعيف چو باران گريستم

بر ياد رفته گان و شهيدان چو رحمتي

ابر بهار گشته به دامان گريستم

😥😥😥😥

پروين

با احترام

الهه احرار

 

WE ARE MAKING HISTORY NOW

Standard

Tahera A. Shairzay

Tahira Shirzoi pic


Dear all,
This time you will read about Mrs. Tahera Jaan Shairzay one of those extraordinary Afghan women, who has devoted her entire life to help her people.  Mrs. Shairzay is talented, hardworking and very active.

Mrs. Shairzay finished her primary and high school in Laisé Zarghona and received her Bachelor’s degree from Faculty of Education at Kabul University. After her graduation, she went on a (USAID) scholarship to the American University of Beirut (AUB) in Lebanon to complete her Master’s degree program. After completing her studies, she returned to Kabul, Afghanistan and started teaching English at the English Department of the Faculty of Education at Kabul University. Not too long after, she returned to Lebanon, got married and traveled to Saudi Arabia, where she joined the English Department of Riyadh Girls’ High School and resumed her teaching career. In 1981, she moved with her family to the US, and settled in Glastonbury, CT. While raising her two children, she started working with the banking system and later moved to customer relation positions with various high tech companies. Concurrently, she organized numerous functions celebrating Afghan national and religious holidays keeping the small Afghan-American community, in New England area, together and connected. In 2004, she moved back to Afghanistan and joined a team of eight (8) General Directors deployed to institute the post-war administrative body of the Afghan Parliament.

Her achievements include founding the first fully equipped specialized Parliament Library and structuring a highly functional media and information system for the service of the Afghan Parliament. In appreciation of her two and half years of dedicated service, she received the Medal of Malaalay from the President’s Office. Upon her return to the US, she joined the “Women for Afghan Women”, a non-profit organization based in New York City, as their Advocacy Program Manager. As part of her responsibilities, she established relationships with other Afghan and American organizations and in late 2010, she moved with her family to reside in Falls Church VA. While caring for her ailing mother, she continued tutoring and working from home. Early 2015, she joined the Afghan Academy as Chairman of the Board and active member of the Elder Service Committee (ESC). She is also a member of Afghan American Women’s Association (A-AWA) and a volunteer election officer with the Fairfax County.

Dear Mrs. Shairzay, we [Afghan women] are very proud of you and we truly thank you for all your hard work.

Best regards,
Alaha Ahrar

WE ARE MAKING HISTORY NOW

Standard

Journalist of the people Mrs. Sheimah Hashmmat

شیما جان تصویر

Dear all,

Today’s world is full of very talented and extraordinary women, one of those gifted women is, Mrs. Sheimah Hashmmat.

This time, you will read about a very talented, journalist, poet, writer and linguist Mrs. Sheimah Jaan Hashmat. Mrs. Hashmmat was born in Kabul, Afghanistan, but like millions of other Afghans due to ongoing wars of Afghanistan, she immigrated to Pakistan first and then to the United States.

Mrs. Hashmmat is a well-known Afghan journalist, an excellent linguist, a Dari instructor and a good writer. She graduated from Kabul University in 1991 with a bachelor degree in Journalism.

Mrs. Hashmmat is a hardworking and dedicated journalist.  Many Afghans and I call her the journalist of people for the Afghan people.

While Mrs. Hashmmat was a senior in Kabul University and pursuing a bachelor degree in journalism, she interned in National Television of Afghanistan. She calls those days as one of the most beautiful memories of her life. However, right after Mrs. Hashmmat graduated from Kabul University, the civil wars of Afghanistan started; therefore, she could not work as a journalist in Kabul, Afghanistan, but she started to teach Dari literature. As soon as, she arrived in the USA, she started her dream career as a journalist in California.

Then she moved to a different state and since then she has been working as a linguist and teaches Dari and other languages to people of different ages. Mrs. Hashmmat has particularly devoted her entire life to Dari literature and writing. She always makes the time to capture the happy or sad moments of people and write them as nonfiction stories.

Moreover, she has been working with different schools in Afghanistan and has been able to help women in remote parts of Afghanistan to get an education and educate other women around them.

Besides being an excellent linguist, writer and a successful journalist, Mrs. Hashmmat is a very successful mother as well.  She has been raising two intelligent and very hardworking daughters. Her families and friends have great respect for Mrs. Hashmmat and admires her for all her hard work.  She has been able to manage both her personal and professional responsibilities well and has been able to prove herself as an exceptional woman.   A woman, who has almost always made her families, relatives and friends proud of herself.

In her free times, Mrs. Hashmmat enjoys reading Rumi’s poems, walking on the grass and looking at the beauty of the nature.

Dear Mrs. Hashmmat, we [Afghan women] are proud of you and wish you further success and happiness.

Best regards,

Alaha Ahrar

WE ARE MAKING HISTORY NOW

Standard

Wadia Samadi

Wadia Samadi

Wadia Samadi

Dear all,

This time, you will read about a very young and successful Afghan woman Mrs. Wadia Samadi.

Mrs. Samadi is one of the alumnae of the Initiative to Educate Afghan Women. A program, which provides a four-year undergraduate scholarships for talented Afghan students to support Afghanistan by creating Afghanistan’s next generation of educated women leaders. Mrs. Samadi is one of those selected hardworking students.

Ms. Samadi graduated from the University of Richmond in Virginia, USA in 2011, with a major in Economics and a minor in German studies. She is the owner of Afghanistan’s first business news portal, Wadsam.com. She launched her website in 2014 with the hope to shift the word’s focus from Afghanistan’s gloomy politics to its economy. Her website highlights success stories and opportunities of Afghanistan and it is a reminder that Afghanistan is not all about war. Ms. Samadi has worked for Afghanistan’s first and largest private insurance company, Insurance Corporation of Afghanistan (ICA), where she worked as the Policy Administration Manager. She was the first Afghan to obtain a certification in insurance from the Chartered Insurance Institute in London. Ms. Samadi also contributes to Free Women Writers blog, Afghanistan’s largest blog where writers and students work for gender equality and social justice in Afghanistan. She also freelances for News Deeply, a media agency in New York.

Dear Wadia Jaan Samadi, we [Afghan women] are very proud of you and wish you further success and happiness.

Best regard,

Alaha Ahrar

WE ARE MAKING HISTORY NOW

Standard

Mrs. Lina Jaan Rozbih-Haidari

Lina Rozbih Pic

Dear all,

This time you will read about a very well-known journalist, writer and poet Mrs. Lina Jaan Rozbih.

For the first time, when I spoke with Mrs.Lina Jaan Rozbih, I was the Representative of Afghan Children and Youth in Islamabad, Pakistan.  One evening, I received a phone call that kind and encouraging voice that I heard was Mrs. Rozbih’s. She interviewed me for few minutes, I was in touch with Mrs. Rozbih and her other co-workers at Voice of America Afghanistan Service (VOA) even in Kabul, Afghanistan. However, I always wanted to meet Mrs. Rozbih.  As soon as, I arrived in the United States, I wrote it down in my list of meeting individuals and families. In my freshman year at the University of Mary Washington, I visited VOA.  I was Mrs. Anisa Jaan Durrani’s guest for Ganj-e-Shayagan program. However, I was even more excited to meet Mrs. Rozbih. Finally, I met her in person at her work place.  I found her even kinder, more caring and humble.  Like most Afghans, she wishes for a lasting peace for Afghanistan.

Mrs. Rozbih is managing editor at Voice of America (VOA). She started her career with VOA as radio broadcaster and was selected as main news anchor for the Voice of America (VOA) Dari Ashna Television in 2006. Rozbih is an acclaimed and award-winning Afghan writer and poet in the Dari language. Her works include Dari and English short stories, poetry, as well as social and political commentaries, which have been published in major Dari, Pashtu, and English publications such as Ashian, Farda, Afghan German Online, Khawaran, Azmon Meli, Naw-e-Afghan, Washington Prism, Paiwand, Anis, Diplomatic Courier, and Wabash Magazine. Moreover, she formerly served as the Dari Editor-in-Chief of Zeba, a socio-cultural and fashion magazine, as well as editorial columnist for The Omaid Weekly, The Ashian Magazine, and Washington Prism. The recipient of several poetry awards and journalism awards, Mrs. Rozbih’s literary contributions have been recognized and featured in books about contemporary Afghan poets and female writers. Rozbih is a frequent speaker and panelist on Afghanistan issues and has been interviewed by Afghan and international media including the BBC, VOA, Radio Free Europe, Afghan German Online, Washington Prism, and others. She received her bachelor’s degree in Political Science and International Relations from Concordia University and a second degree in Communications, Media & Cinema from Vanier College in Montreal, Canada. She speaks fluent Dari, English, French and Hindi/Urdu.

Dear Lina Jaan Rozbih, thanks for your efforts of bringing positive changes in the lives of Afghan women by writing and publishing different articles and poems on Afghan women.

We [Afghan women] are very proud of you and all your accomplishments and we wish you further success and happiness.

 

Best regards,

Alaha Ahrar

 

 

مارچ ماهِ گرامیداست از زنان است

Standard
داکتر رقیه جاندوستان عزیز، حال در باره یک زن متدین، تحصیل کرده و با دانش افغان مان رقیه جان الیاس میخوانید
 
داکتز رقيه الیاس نوری بنت محمد الياس در يك خانواده روشن فكر در شهر كابل بدنيا آمد. پدرمرحوم و بزرگوارشان سال هاي بيشماري را بحيث حاكم ( ولسوال ) در خدمت وطن و مردم در ولايات مختلف افغانستان سپري نمود. مادر مهربان و مرحومه ایشان با وجوديكه خانم خانه بود، خيلي ها فكر روشن داشت در قسمت تعليم و تربيه همۀ فرزندانشان خيلي ها كوشيد و زحمات زبادي را متقبِّل شد كه همه زحمانتشان قابل قدر است. هميشه دعاي رقیه جان همين است كه خداوند متعال بهشت برين را نصيب والدين ایشان و همه رفتگان نمايد
داکتر رقیه میگوید، فقط يكي از آرزو هايم خدمت به بشر ومخصوصا به زن و آنهم ( زن های رنجديده و رنج كشيده افغان ) است
دوره ابتدائيه را به مكتب گوهري ( واقع كارته چهار) و دوره متوسطه ( ٩-١٠) را به ليسه عالي سوريا و ( ١١-١٢ ) را به ليسه عالي آريانا نظر به محل بود و باش موفقانه به پايان رساند
بعد از ختم دوره ليسه و امتحان شموليت كانكور به دانشگاه طب معالجوي كابل موفق شد. ديپلوم ماستري را موفقانه به كمك و ياري خداوند متعال و زحمات والدين گرامي شان بدست آورد. بعد از ختم دوره ستاژ زندگي مشترك خود را با داكتر محمد بصير (نوري ) در شهر پشاور پاكستان درحالت مهاجرت مثل ساير خواهران و برادران مهاجر خویش شروع كرد که ثمره ازدواج شان يك پسر و دو دختر ميباشد. در شهر پشاور در شروع در يك كلنيك كه از طرف آلمان ها بود به اسم Union Aid بحيث داكتر معالج رقیه جان با شوهرشان هر دو أيفاي وظيفه ميكردند البته در خدمت افغان هاي رنج ديده و مهاجر خویش بودند
بعداً در شفاخانه صفي الله شهيد در ارباب رود پشاور شامل وظيفه گردید در اخير در I.R .C بحيث طبيب ايفاي وظيفه نمود، البته در هر کجا كه وظيفه اجرا کرد در خدمت افغان هاي مهاجرخویش بوده و به مردم خویش خدمت نمود
بالاخره در سال 2000 بكبار ديگر باز هم به كشور دنمارك با فامیل خویش یکجا مهاجر شدند مثل ساير افغان هاي مهاجر بلکل زندكي را دو باره إز صفرشروع نمود. چون همه چيز به شمول محيط، لسان، فرهنگ وكلتور نو بود
وقتي به دنمارك رسیدند اطفال شان به سنين خورد هفت، پنج و كمتر از يكسال داشتند كه خيلي ها ازين ناحيه پريشان بود زیرا ممالک اروپایی يك محيط فوق العاده باز و آزادیست که کاملاً از محیط که رقیه جان در آن بزرگ شده بود، متفاوت است
در اروپا با همه مشكلات ایكه سر راهِ ایشان بود شروع به آموزش لسان دنماركي نمود و به فضل و كرم الهي سند زبان دنماركي را كه به سه درجه است يعني دنسك يك، دنسك دو و دنسك سه كه بلند ترين اش دنسك سه است همه را بدست آورد و بعد ديپلوم و اسناد كاري خود را با نمرات دوره فاكولته ( كتابچه قناعت ) به وزارت صحت عامه شان فرستاد، بعد از طَی مراحل ديپلوم و اسناد ایشان قبول گردیده و بحيث داكتر شناخته شد، اما بايد كه امتحانات را منحيث يك محصل ايكه نو فارغ ميشود، دو باره سپري میکرد، كه خوشبختانه امتحانات را هم موفقانه سپری نمود و سند طبابت را بدست آورد
داکتر رقیه جان خداوند ج بزرگ را شكر گذاری میکند بخاطری موفق شدن و راه یافتن شان در رشته و مسلک طبابت در یکی از کشور های پیشرفته جهان دنمارک. داکتر رقیه جان میگوید، از این راه میتوانم دوباره مصدر خدمت به افغان ها و انسان های جهان باشم. رقیه جان رحمانیت وفضل الهي را هادی راه اولاد های خویش میپندارد و میگوید که از همین سبب بوده که اولادهای شان راه راست را انتخاب نموده، نيك پسند، نیک خو، مسلمان و انسانهای خوب بار آمده اند
پسر رقیه جان در رشته بزنس یعنی که تجارت بين الملل لیسانس خویش را تکمیل نموده و فعلاً مصروف ماستري خویش میباشد
دختر بزرگ شان انجنيري را امسال تمام نمود و در ماه سپتمبر بخير ماستري خویش را شروع ميكند
کوچکترین اولاد شان که یک دختر است شاگرد صنف دوازهم مکتب است
داکتر رقیه جان میگوید، « يكي إز علاقة هاي زيادم گوش كردن به تلاوت قران كريم است، كه خيلي ها برايم آرامش ميدهد، در ضمن از مطالعه خوشم ميايد مخصوصا مطالعه در قسمت مسلك، ورزش را نیز خوش دارم ، طبعا كه كار خانه اكثرا مربوط يك خانم است.»
يكي إز آرزو های خویش را امنیت سرتاسری در وطن عزیز مان افغانستان گفته و آرمان خدمت کردن به کشور و هموطنان خود را به دل داشته و میگوید، «به امید آن چنین روز ها بخیر»
 
با احترام،
الهه احرار
 

WE ARE MAKING HISTORY NOW

Standard

Atia Abawi PAtia Abawi
Foreign Correspondent and Author

Dear all,

This time, you will read about a very courageous, hardworking and dedicated journalist Mrs. Atia Abawi.  I truly admire her courage as War Correspondent and also her talent as an accomplished and very successful author based in the Middle East.

When I was a junior at the University of Mary Washington (UMW), I invited Mrs. Atia Abawi to talk to the students of UMW about her firsthand experiences at conflict and war zones as a reporter.  Very kindly, she accepted my invitation and provided me with some few dates. As soon as, she came to the United States to visit her parents, she visited UMW and was a guest speaker for Professor Chad Murphy’s class.

All the students, professors and guests were captivated by her talks, messages of humanity and her experiences as a War Correspondent for CCN in Afghanistan.  Mrs. Abawi shared firsthand stories from the conflict and war zones, she talked about years of reporting from serious wars, interviewing different politicians and locals during the war. She explained, how all those firsthand experiences in different wars helped her understand the values of human beings lives even more.

I believe, our today’s world needs more strong women and journalist like Mrs. Atia Abawi.

Mrs. Atia Abawi graduated from Virginia Tech and was awarded their Outstanding Alumna honor, she is fluent in Dari and Farsi. She was born in Germany, moved to America at the age of one, growing up in Fairfax County, Virginia.

From an early age, Mrs. Abawi knew she wanted to be a journalist. After graduating from Virginia Tech, where she anchored the college’s local television station VTTV, Atia Abawi volunteered and was then hired on at CTV 76 –a local TV station in Largo, MD. In Maryland, Atia covered a wide range of stories – from politics to the impact that drugs and crime had on the local community – before moving to Atlanta to work for CNN.

At CNN, she started in the Media Operations department before making her way to the international desk. Within 2-years Atia was out in the field, producing on stories that included Benazir Bhutto’s assassination in Pakistan and the war in Iraq. A year-later she was hired to be CNN’s Afghanistan correspondent and manager of its Kabul bureau – an operation that she organized and set up.

In Afghanistan, Atia spent time traveling and embedding with U.S., NATO and Afghan forces -including during major military operations. She has also interviewed numerous Afghan, International, and American politicians and generals.

Outside of Afghanistan, Atia reported on various international stories for CNN -including the Aung San Suu Kyi trial – where she had to sneak into Myanmar’s military state and film covertly – and the Gaza Flotilla attack of 2010 by Israeli forces.

In 2010, NBC News hired Atia to report and manage its operations in Afghanistan. Additionally, she also reported from London as part of NBC’s Royal wedding coverage, and was a part of the NBC News special report after the US raid that killed Osama Bin Laden, providing analysis and commentary. She was also able to obtain an NBC Exclusive interview with President Hamid Karzai in 2012 – the first for the network in a decade.

After nearly 5-years of living in Afghanistan, Atia moved to Jerusalem in January 2013. In that year, she covered President Barack Obama’s historic trip to Israel and Palestine, the military coup in Egypt, and the Kenyan mall siege by Al-Shabab militants among other stories.

Mrs. Atia Abawi’s first book, “The Secret Sky: A Novel of Forbidden Love in Afghanistan” was published by Philomel, an imprint of Penguin Group, in September 2014. Her next book, also a YA Novel, will be released in 2018. The story will be based on the ongoing Refugee Crisis.

About her personal life:

Mrs. Atia Abawi is happily married to FOX News Correspondent Mr. Conor Powell. They have a young son and currently, live as a family in Jerusalem.

Dear Atia Jaan Abawi we [Afghan women] are very proud of you and we all wish you further happiness and success.

 

 

Best regards,
Alaha Ahrar

 

 

مارچ ماهِ گرامیداشت از زنان

Standard

 Homa Tarzi

دوستان عزیز در جمع خانمان شایسته افغان مان یک خانم برجسته، جسور و بالیاقتی که فرهنگ، اهلیت و ادب را به میراث برده است، نیز داریم. خانم هما جان طرزی شاعرۀ با قلب نهایت با عاطفه، نقاش ماهر و طراحی خلاق که سخت به هریک از هنر و کمال هایشان علاقه دارم، میباشد  

هما طرزی

شاعره،  طراح و نگار گر 

 خانم هما جان طرزی در خانوادۀ  شهیر، عالم، فاضل و با معرفت طرزی به دنیا آمد.  خانم طرزی فرهنگ را از بزرگان فامیل چون زنده یاد غلام  محمد خان طرزی، زنده یاد محمود خان طرزی و پدر بزرگوارشان زنده یاد محمد صدیق خان طرزی به ارث  برده است و انسان چند بعدی می‌ باشد. خانم هما جان طرزی نواده طرزی بزرگ غلام محمد خان شاعر بزرگ قرن  ۱۹  افغانستان است که دیوان اشعار آن بزرگوار در این اواخر توسط نواده اش دکتورننگیالی  طرزی دیپلمات فهیم افغانستان،  در کشور ایران تجدید چاپ شده و به کتاب خانه های افغانستا ن اهدا گردیده است.

هما جان طرزی در هفتم جنوری ۱۹۵۱ در شهر کابل چشم به جهان گشوده و بعد از پایان دوره دانشگاهی در

دانشگاه کابل و اخذ دیپلم در رشته علوم تربیتی ، جهت ادامه تحصیلات و اخذ دکترای ادبیات فارسی‌ در

دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت ، ولی به علت وقوع انقلاب اسلامی در ایران تحصیلاتش نا تمام مانده

و مجبور به ترک آن کشور گردید .و به کشور آمریکا کوچ نمود ، زیرا به وجود آمدن رژیم کمونیستی

در کشورش مانع رفتن او به زادگاه اش افغانستان بود. او در باره سروده هایش می‌ گوید که در عصر

کوچ های پی‌ در پی‌ متاسفانه از اشعار قدیمی اش تعداد زیادی در دست نیست و آنچه موجود به همت

والای عده ی از دوستان از نشریات مختلف جمع آوری شده است ، که برخی‌ از آنها در)میلاد نسترن ها(

گنجانیده شده است .

در سال  ۱ ۲۰۱  نخستین گزینه ی  سروده های  هما    بنام   ) میلاد نسترن ها   (، و  در سال   ۲۰۱۲   دومین گزینه اش  بنام)    زمزمه های نیایش( در   امریکا به چاپ رسید .در  بهار ۲۰۱۳   سومین   گزینه ی  او    بنام )  کوچ پرندگان ( و همچنان  در تابستان  همین  سال چهار مین گزینه   شعری    وی  بنام   )نوید سحری( در امریکا به دست نشر  سپرده شد.    )شکوه برف ها   ( پنجمین  گزینه ی سروده  های اوست که  در امریکا  به زینت چاپ آراسته ‌گردیده  است. کتاب    ششم هما

)بهار در پاییز( نام دارد که در سال  ۲۰۱۴درآمریکا  بدست چاپ سپرده شده  .

او از اوان جوانی شعر می‌ سرود که اشعارش  بین سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۵ به طور مرتب در نشریات

معتبر افغانستان چون :

مجله پشتون ژغ )صدای افغان( ، مجله میرمن )بانو( ، مجله ژوندن )زندگی‌‌ ( ، مجله اردو )ارتش( و

روزنامه پر تیراژ کاروان بطور مرتب به چاپ رسیده است .

همچنان همزمان آثار او در مجلات معتبر ایران ، سخن ، یغما و اطلاعات  هفتگی به چاپ میرسید .

شعر مرگ مادر او در سال ۱۹۷۰ برنده جایزه اول ادبی در دانشگاه کابل گردید که تا کنون بار ها به

چاپ رسیده است .

در اشعارش از درد و هجر وطن و ویرانی هایش می‌ گوید ، از بی‌ خانمانی هایش و ظلم های بیجایی

که مردمش را گریبان گیر کرده سخن می‌ زند ، عشق او به زادگاهش در تمامی صفحات کتابش هایش

هویداست .در غزلیات عرفانی او که دو مجموعه کامل زمزمه های نیایش و نوید سحریست ، از عشق ذات یکتا سخن میزند و هجرانش را بیان میکند .

هما نخستین زنیست که شعر سپید آزاد را در افغانستان سرود و همچنان اولین زنیست که دو مجموعه کامل عرفانی را تقدیم دوستان شعر کلاسیک معنوی می‌  نماید .

و اما بعد دیگر این بانوی فرهیخته ی افغان هنر طراحی اوست :

بعد از مهاجرت به شهر نیویورک اندوخته های ادبی اش را برای مدتی کنار    گذاشت و به هنر دیگرش پرداخت .

از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۲ به این هنر  ادامه داد تا :

در سال ۱۹۹۲ تا سال ۱۹۹۹ درشرکت  Bergdorf Goodman  به عنوان مدیراصلاح  وتعمیر لباس

ایفای وظیفه نمود.

در سال ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۸ در شرکت طراح  معروف ایتالیایی Giorgio Armani به عنوان رئیس

اصلاح  و تعمیرلباس  در سرتا سر آمریکا مشغول کار بود .

از سال ۲۰۰۸ تا سال ۲۰۱۵درشرکت Lord & Taylor   به عنوان رئیس  اصلاح و تعمیر لباس در سر تا سر آمریکا به وظیفه مشغول بود .

از سال ۲۰۱۶ تا کنون در شرکت بزرگ Bloomingdalesبه عنوان رئیس ارشد تشریفات انجام وظیفه میکند .

خانم هما جان طرزی هنر نقاشی را هم از خانواده هنرپرورش به  ارث برده و یکی از هنرمندانیست که برای اشعارش نقاشی میکند و یا برای نقاشی هایش شعرمی‌  سراید .

جهت آشنا یی بیشتر به تار نمای او مراجعه  فرمائید www.homatarzi.com

در مورد اشعارش نگاهی  به قسمتی از سخنان استاد اندیشمند و بی‌ همتا آقای لطیف ناظمی می‌ اندازیم .

سه گزینه ی  پرداخته هایت را که فرستاده بودی ؛ گرفتم ؛ خواندم و آفرینت گفتم ؛ آفرینت گفتم که در هجرت دیر پای ینگه دنیا ، هنوز هم به فرهنگ پر بار خویش دلبسته ای؛  هنوز هم پیوندت را  با الهه ی، شعر نبریده ای  و هنوز هم شیفته ی زبان خویشی. با خواندن سروده هایت بار دیگر ترا در آن سوی سالها جست و جو کردم . به چهل سال پیش از امروزبازگشتم و  دختر جوانی را دیدم که هر از گاه، شعر هایش را زیر بغل  می زند و به رادیو می آوردتا در ماهنامه ی رادیو انتشار یابندو مخاطبانش را شگفتی زده سازد.آخر در آن روز ها،آن گونه که تو می نوشتی سنت شکنی بود؛ خطر کردن بود و خلاف جریان آب شناکرد ن. بیشترینه شاعر زنان ما در آن سال ها نقاب سیاهی روی حس و عاطفه ی شان کشیده بودند تا جامعه ی واپس مانده ، از نفرت ونفرین شان، دست بردارد. دروغ می گفتند؛ حرف دل شان را بر زبان نمی آوردند تا تازیانه ی شماتت و نفرت ،شانه های خاطر  شان را نیلگون نسازد.آنچه را که حس می کردند؛ نمی نوشتند و هرچه می نوشتند حس و خواست شان نبود، نه میراثدار رابعه ی بلخی بودند و نه مرده ریگی از مهستی و فروغ در شعر شان بود. سروده های بیخون پاره یی ازاین  شاعر زنان ،نشخواری از شاعر مردان پارینه بود و تکرار صدای های تکرار شده در رواق فرسوده ی تاریخ.

تو از گلوی دیگران فریاد نمی زدی. صدای تو از خودت بود؛ صدایی که در آن خود سرایی شاعری را گواه بودیم .  تو همواره خود را می سرودی؛ بی هرگونه پنهان کاری.یادم می آید در همان سالها در یکی از سروده هایت نوشته بود ی: ( من منفجر می شوم ؛ من منفجر می شوم) و متولیان ادبیات

  با تمسخر به این گفته ات خندیده بودند . من در همان زمان، آنان  را به دو گفت و گوی (فروغ  فرخزاد) رجعت داده بودم که گفته بود:

« به من چه که شاعر فارسی زبانی کلمه ی(انفجار) را در شعرش نیاورده است . من از صبح تا شب به هرطرف که نگاه می کنم می بینم چیزی منفجر می شود. من وقتی می خواهم شعر بگویم دیگر به خودم که نمی توانم خیانت کنم»

تو در همان فضای هول و هراس بی باکانه، فریاد می زدی :

ای مرد!

در سیاهی چشمان مست تو،

صدها هزار شام بهاری پنهان شده

…..

آن لحظه یی که جان من وتو

در هم نهان شوند

وین جسم های غمکش  و افسرده و کهن

  

 

با این همه هوس ،

با این همه نیاز ،

محو زمان شوند

من عشق را برای تو تکرار می کنم

      (تکرار می کنم ، کابل، 1971)

 

 تو آن سالها با چه صداقتی می نوشتی که:

….

و من و تو،

           که در آمیزش با باران

بدن های تر مان را

که با حریری از شرم پوشیده است

چون کودکان بی پناه

به دامن خانه پناه داده ایم

و لباسهای نازک

که ما را با تنگی عشق در آغوش گرفته

در تنگ بودن ایام

تنگی لباس را حس می کنیم

اما از ترس گناه

 در شرم خانه

خواستهای مان را

در التهاب نگاه ها

پنهان می کنیم

(شعر شرم گناه، 1972)

تو در شعر  ( پنجره  راباز کن) در سال 1972 سروده بودی:

 

من بهارم

که با زمزمه ی تازه یی

بر پشت پنجره ی رؤیاهایت ایستاده ام

پنجره  راباز کن

و به آغوشم بگیر

می خواهم در نخستین روز بهار

نخستین بوسه ی سال را به تو هدیه بدهم

 تو از این گونه بسار سروده بودی. تو صدای رهایی زن  در قفس بودی ،تو از زبان زنان در بند ی سخن می زد ی که فریاد آزادی در گلوی شان خشکیده بود و بیرون زدن احساس زنانه ی شان از درون سینه گناه می نمود .دریغا که ازآن همه نعره  و فریاد،در نخستین گزینه ات ـ  میلاد نسترن ـ جزچند تایی بیشتر نیست.

 آن سالها سروده هایت را که می خواندم؛ می پنداشتم که ( ترانه های بیلیتیس) را زمزمه می کنم و صدای (سافو )را می شنوم از آن سوی سده ها.

خجستگی تو درسالهایی که  به نبرد با سنت های پوسیده برخاسته بودی ؛این بود که پدر در کنار توچون کوهی ایستاده بود و از این  گونه سخن  زدن ،بر حذرت نمی داشت؛ بل پشتوانه ی برای تو و صدای توبود.

تو می دانی هنگامی که فروغ فرخزاد شعر (گناه) را نوشت؛ پدر ش اورا از خانه بیرون راند و فروغ زندگی  تلخ ودشواری را در تنهایی و تنگدستی ازسر گذشتاند. اما آن سالها که تو می خواستی از خود بیگانگی رهایی یابی ؛ پدردر این راه دشوار گذار،یار و یاور تو شد ؛چرا که او آزاده مرد اندیشمندی بود که خود با ستنهای پوسیده ی روزگارش، سر سازگاری نداشت.

هنگامی که غربت ترا بلعید . حس دیگری  هم به سراغت آمد. چون به پشت سرت دیدی پلهای شکسته و فروریخته را نگریستی و در درون شعرهایت گریستی و حسرت به گذشته دامن جانت راگرفت ،تو دست شعرت را به دست این حسرت  ها سپردی .ـ   آری پرداخته هایت از سال(1999) بدین سویک نوستالژی تلخ و ناگوار است ـ حسرت دیدار کابل ، حسرت به گذشته های سبز  ، حسرت سرزمین و زیبایی های از کف رفته ،حسرت دوستان گم شده . اندوه خاموشی  مادر ،  پدر وآدمهایی که برای همیشه رفته اند و یا دیگر در کنارت نیستند،  تو این مضمون ها را به دامن شعر هایت ریختی ازاین  رو در این سالها، همواره  در خود وبرای خود گریسته ای :

 

برای خودم می گریم

برای دستان خسته ام که توانی در آن نیست

 

(خورشید رفته،2012)

تو در غربت  هم در سرزمین مادریت می زیی .  در سالهای پسین  تو در نیویورک نیستی ؛ کابل جغرافیای رؤیایی تو است. ـ مسکن باور هایت وبهارهایت  ـ با آن هم در این سال ها عاشقانه هایت همواره سربلند می کنند و رهایت نمیگذارند.

 عاشقانه هایی که تصویرهای خیالت شور انگیز شان ساخته اند:

 

پستان های عشق،

                از شیره ی هوسها بارور اند

ونفس های گرم تو،

 برمرمر خشکیده ی تنم،

 رطوبتی جان آفرین به ارمغان آورده است.

(هوس،2001)

و یا

تنهای مان

چون ماهیان بی فلس

در بستر مرطوب خواستن ها می لغزند

و آفتاب عشق در وجود مان شعله ور اند

بستر مرطوب ،2001

تو از پس سالهای گمشده،  تاریخ تولد عشقت  را نیزبه یاد مخاطبانت می آوری وچنین  صادقانه اعتراف می کنی:

17 جدی!

عقربه ی ساعت را کشیدم به عقب

دیروز ها را مرور کردم

امروز ها را به آغوش کشیدم

و به فرداها خوش آمد گفتم

 

 …

بهار 1348

که طعم عشق را برای اولین بار

مزه کردم …

آن روز تولدم بود

           در سرزمین عشق

 

  ( تولد من،2010)

 بیماری زمانه را کمبود عشق می دانی وفریاد می زنی:

اگر عشق را به من هدیه کنید

با خودم آشتی می کنم

 

          ( آشتی، 2010)

 

هنگامی که شنیدی صنوبر سبز عشق را از بیخ برکنده اند؛ همجنسانت را در پای دیگدان ها رانده اند و ساز هارا به دار  هاآویخته  اند  بایدکه  چنین مویه می کردی:

 انگشتان عشق را بریده اند

تا نتواند تصویر زیبایی را بکشد

 

                    (زمستان،2010)

چند نمونه منتخب شعری از کتاب های هما طرزی :

مرگ مادر

 فغان که مرگ تو روز خوشم سیه کرده ست

گلٔ جوانی من پر پر و تبه کرده ست

خراب گشت و بهم ریخت کاخ امیّدم

که غم به کلبه ی دل همچو سیل ره کرده ست

چه گویمت که ز مرگ تو بر سرم چه گذشت؟

ببین، که دخترت اکنون اسیر ماتم شد

ز آه سینه ی پرسوز، شام شد سحرم

که درد و زخم دلم بی‌ دوا ،  مرهم شد

چه بود مادر من ؟ رونق جوانی من

نوازش و سخنش، عشق و کامرانی من

عتاب او شرر خارهای  بلهوسی

نگاه او گلٔ باغ غم نهانی من

ولی‌ گذشت دریغا،  و پر ز اشک گذشت

براه تیره ی  غم چشم انتظار مرا

ز مرگ خویش شکست او پر “هما”یش را

به باد  حادثه بسپرد اختیارمرا

 کابل ، ۱۰ اپریل ، ۱۹۶۹

رقص امید

آن لاله ی  سیاه

 که در دشت زندگی‌

با اشک‌های تلخ خدایان آرزو

از خاک سر کشید.

چندی به کنج دشت

سر زیر پر کشید

چون طایر پریده ز یاد خدای خویش.

گاهی میان دشت

دشت سفید و زرد و سیاه و فراغ چشم،

یا چشم‌های گرسنه‌ ی مردم خدا،

یا مردمان چشم خدا یان گرسنه،

چشم سیاه و سرخ،

یا آبی و بنفش،

 گاه سبز تیر ه رنگ،

گاهی کبود و تنگ و-

به سان دل خدا

لغزید و خفت

سر خوش و شوریده تا بگفت :

اینم برای نام ، آنم برای ننگ،

مانند یک اسیر

آهسته کرد نغمه ی هستی‌ خود بلند

گاه با صفا و مهر،

گاه با ستیز و جنگ و یا‌های و هوی چند.

اکنون به پاس اشک خدا یان آرزو،

یا آن خدای تازه که از پشت کوه ها،

با صولتی عظیم،

چون شعر، بر دمید:

رقص امید خویش-

با آهنگ و رنگ پیش

تکرار می‌‌کند.

آن لاله سیاه

که در دشت چشم ها،

با اشک‌های گرم خدا یان آرزو

از خاک سینه ها

با درد سر کشید.

کابل  ، ۶ اپریل ۱۹۷۱

تولد من

۱۷ جدی!

عقربه ساعت را کشیدم به عقب ،

دیروز‌ها را مرور کردم،

امروز‌ها را به آغوش کشیدم،

و به فردا‌ها خوش آمد گفتم.

و در گذشته‌های  خیلی‌ دور…

که ساقه خشک وجود،

 مملو از غنچه‌های نو رسته بود…

و دستان تو بر صفحه ی کاغذ ،

غنچه‌های عشق را در من شکوفا نمود…

سادگی عشق-

دیوار‌های سرد تنم‌  را به آتش کشید.

و جهش خون را در رگ‌هایم احساس کردم.

بهار (۱۳۴۸)…

که طعم عشق را برای اولین بار-

 مزه کردم…

آن روز تولد من بود در سرزمین عشق …

نیویورک ۷ جنوری ۲۰۱۰

سرزمین من

من از سر زمین بودا و زرتشتم

از بامیان و بلخ…

شکوه عشق را در بودا دیده ام

و جلوه ای‌ خاص عبادت را…

 و در عبادت گاه رهروان بامیان صداقت را نظاره کرده ام

و در آتشکده ی‌ نوبهار بلخ-

غسل آتش گرفته ام

و عظمت ایمان را تکرار کرده ام

من از سرزمین جلال آبادم

که جلال الدین اکبر آنرا بر تابستان‌های سوزان هند ترجیع میداد

من در میان بهار نارنج ها

و گل‌های نرگس و شب بو ی‌ آن دیار

سخن امید را شنیده ام

من از سرزمین کابل ام

که در پیچ و خم‌های کوه هایش-

                                   بابر شاه

باغ بابر را بنا‌ کرده

و هند را با کابل آشتی‌ داده

به آن عشق ورزید

و در دامن آن به خواب ابدی سر نهاد

من از سرزمین مزار شریفم

که مولا ی‌ متقیان در آن سالار است

و کبوتر‌های سفید بال معبدش

بر دشت‌های پر از لاله و شقایق

به زیارت گران خوش آمد می‌‌گویند

من از سرزمین غزنی  ام

که محمود غز نوی

در عشق شعر-

پاداش شاعرانش

فقط جواهر بود و بس…

من از سر زمین قندهارم

که جایگاه سرداران دلاور

سرداران سخا وتمند

والا گهران پیشین

و جایگاه خرقهٔ مبارک محمد

من از سرزمین هراتم

که تیموریان…

بهزاد ها…

گوهر شاد‌ها …

با یقرا ها…

ارمغانش بوده

من از سرزمین

کشمکش‌ها و جنگ های بیهوده ام

که اسکندر ها

رومی ها

چنگیز ها

انگلیس ها

روس ها

و طالبان!!!

 وای بر من…

بر حریمم بار‌ها تجاوز شد

بکارت هستی‌‌ام را ربودند

هر چه در توشه داشتم

غارت  غارت گران شد

ولی‌ آنچه باقی است

قلب من است

قلبی که فقط مال من است

و هیچ غارت گری بدان دست نیافته

بله قلب من !

قلب یک زنی آزاده افغان…

که با تمام آزاده گی-

هیچ وقت نمیتواند-

درد‌های  پی‌ در پی‌

و ظلم‌های ظالمانه ی  ظا لمان را –

فراموش کند

لوس آنجلس ۶ سپتامبر ۲۰۰۴

چشمان

آنچه تا امروز به تو نگفته ام

همه را در چشمانم نوشته ام

پرده غربت پلک ها را کنار بزن

و قصه واقعیت هایم را

در سیاهی چشمانم بخوان

نیویورک ۳۱ اکتبر ۲۰۱۰

 وطن، ای‌ سر زمین

ای‌ که از هر چه سر سبز تر است سبزه‌ها یت‌،

و ای‌ که از هر چه خاکستری تر است کوه‌ها یت‌،

و نیلگون آسمانت که به رنگ عشق است…

و زمینت پر بار تر از سینه‌های پر شیر زن بار دار !

درخت وجودم در زمین تو کاشته شد…

حیف از آن که  ثمر در دیار غیر دهد

ای‌ سر زمین همیشگی!

از عطر نمناک کوچه‌هایت هنوز مستم

وخیال  باد و غبار پر درد غروب‌هایت هنوز هم-

مو‌های پر موجم را به بازی می‌‌گیرد

باشد که ترا روزی با چشم سر بینم،

چون با چشم دل همیشه در کنار منی‌

نیویورک ۱ جنوری ۲۰۰۱

هما جان طرزی نهایت عزیز استعداد خارق العادۀ تان قابل قدر است و شما مایۀ افتخار همه افغان ها و جهان انسانیت اید!

 

با احترام،

الهه احرار